کد مطلب:88575 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:409

فلسفه ی آزادی











فلسفه و ریشه ی علاقه ی انسان به آزادی الهام گرفته از وجدانیات اوست، گرچه برهانی و استدلالی نیز هست، انسان، علاقمند به آزادی است چنانكه علاقمند به زیبائی است، او دوستدار گلی زیباست، و هرگز به دنبال استدلالی برای این دوستی نیست، یك مسئله فطری و وجدانی است. این گرایش به آزادی نه تنها در انسان كه در تمامی موجودات زنده نهفته است، حتی گیاه هم تمایل دارد آزادانه به هر سو

[صفحه 29]

رشد كند و محصور كردن آن در محیطی منافات با طبیعت آن دارد، و چه بسیار دیده شده محصور كردن آن موجب پژمردگی و خشكی آن می شود. شما اگر پرنده ای را در قفسی از طلا حبس كنید، و به او برسید و پرستاری كنید، باز می بینید روز به روز پژمرده تر و ضعیف تر می شود، و چه بسا خوانندگی خود را فراموش می كند، معروف است اگر پرنده ای آزاد باشد و حبس شود، خواندن را فراموش می كند، اینها كه می بینید می خوانند پرندگانی هستند كه از ابتدا در قفس به دنیا آمده اند، شما در باغ وحش می بینید همه چیز فراهم است، و مصونیت برای حیوانات است، ولی آنها رنجورند، و عمرشان كوتاه، در حالی كه اگر در میان جنگل و در دسترس حیوانات درنده باشند و طعمه آنها قرار گیرند ولی باز چون آزادند شادابتر و قویتر و چه بسا عمرشان طولانی تر است.

در داستانها مطالبی گفته اند كه موید و شاهد این مطلب است، داستان آن بازرگانی كه به هند رفت و طوطی را گرفته در قفس كرد معروف است، با این كه بسیار به او توجه داشت ولی طوطی از اسارت رنج می برد و در نهایت با یاد گرفتن درسی كه دوستان او توسط آن بازرگان به او تعلیم كردند، خود را به مردن زده و رها شد.

چرا حیوان با تمام خطرات جنگل پذیرای آزادی در جنگل است، و حاضر به حبس نیست، چرا انسان و حتی گیاهی از سلب آزادی رنجور شده و می میرد؟

نكته ی مهم این است كه شكوفائی استعدادهای هر موجودی در مسیر تكامل، هرگز با حبس شدن او حاصل نمی شود پیمودن این مسیر بدون آزادی ممكن نیست.

آزادی هدر دادن نیروها و سرمایه ها نیست، بلكه وسیله شكوفائی و بارور شدن استعدادهاست.

از این جا آزادی منطقی و معقول از غیرمنطقی و نامعقول جدا می شود، تفاوت آزادی اسلامی با آزادی غربی روشن می گردد، آزادی در منطق عقل و اسلام عبارت از آزاد بودن برای پیمودن مسیر تكامل و به فعلیت رسیدن استعدادها و

[صفحه 30]

شكوفائی خلاقیتهاست، اما آزادی شهوات و اسیر شدن انسان در چنگال هواها و پستیها كه مایه ی هدر رفتن آب حیات و عمر و نیروهای انسان در باتلاق رذالتها و بیچارگیهاست، نه جنبه ی منطقی، نه عقلی و نه اسلامی دارد.

آزادی در دنیای امروز چنان توسعه پیدا كرده كه شامل برهنگی زنان، ایجاد بدترین مراكز فساد و روابط نامشروع، تجاوزها، تعدیها و اهانتها شده است، و كار را به جائی رسانده اند و محدوده ی آزادی را به حدی گسترش داده اند كه به قلم نویسنده هم حق داده اند كه در راستای وقاحتها و زشتیها هر چه می خواهد بنویسد، به مقدسات میلیونها مردم توهین كند و مبارزه بر ضد آن را مبارزه با آزادی تفكر و اندیشه و قلم می پندارند، مبارزه با سلمان رشدی را مبارزه با آزادی می دانند، در حالی كه او نه تنها به مسلمانان بلكه به تمام جهانیان اهانت كرده، زیرا او به حضرت ابراهیم (ع) كه پدر همه ی ادیان آسمانی است توهین كرده است، ابراهیمی كه مورد احترام تمامی پیروان ادیان آسمانی است.

آنها نه تنها محكوم نكردند بلكه خود فیلمی بنام (آخرین وسوسه های مسیح) ساختند كه خدا می داند چه نسبتهای ناروای ناموسی و غیر ناموسی به این پیامبر الهی دادند، این چه آزادی است؟! آیا اگر چیزی به قیمت نابودی انسانیت و همه ی ارزش های وی تمام شود باز هم در محدوده آزادی است، آیا در محدوده ی اعلامیه حقوق بشر است كه سازمان حقوق بشر حمایت از چنین آزادیهائی می كند؟ جواب این سوال را به هر آزاده ای وامی گذاریم، كه وجدان بهترین قاضی است.

این گونه آزادی، آزادی نیست، این نابودی ارزشهاست، این پایمال كردن نیروهائی است كه می تواند در پشت سد اراده جمع شده و آینده ساز فرد و جامعه باشد، اگر انسان مسوولیت دارد و اگر وسائل ترقی برای او فراهم شده، و اگر فلسفه آزادی تكامل است، باید آزادی او محدود در چهار چوبه ای منطقی باشد، و به بیان دیگر دو نوع آزادی داریم: حیوانی و انسانی.

[صفحه 31]

آزادی حیوانات جنگل و درندگان غیر از آزادی انسان است، و ای كاش آزادی بعضی از این انسان نماها به اندازه ی حیوان بود، كدام حیوان درنده و وحشی تا وقتی گرسنه نشده به حقوق دیگران تجاوز كرده، و حقوق دیگران را پایمال كرده است! حیوان تا گرسنه نباشد دیگری را طعمه ی خود قرار نمی دهد، تا به او ظلمی نشود حمله نكرده و از خود دفاع نمی كند، اما متاسفانه بسیار می بینیم افراد و حكومتهائی را كه چگونه فقط برای ارضاء شهوات نفسانی و حب جاه و مقام و قدرت طلبی و زورگوئی به حق دیگران تجاوز كرده، و چه بسا در كشوری كودتا می كنند، چنانكه دیدیم آمریكا وقیحانه در میان دیدگان مردم جهان پاناما را اشغال نظامی كرده و حكومتی را سرنگون می كند، آیا حقیقت آزادی و حریت همین است، آیا حرمت حریم آزادی این است؟! نه هرگز! این آزادی غربی مشتمل بر انواع اسارتهاست، شهوت را آزاد گذارده، و ثمره و محصولش فرزندان نامشروع، بیماریهای آمیزشی خطرناك مثل سوزاك، سفلیس و بدتر از همه كه بیماری دنیای صنعتی- شهوی، امروز باید نامید بیماری ایدز است، بیماری ناشی از روابط نامشروع، و كار به جائی رسید كه ارمغان این آزادی قرن بیستم را دیدیم، و آن مشروعیت بخشیدن به اعمال زشت و پلید همجنس بازان بود، مدعیان آزادی بی شرمانه در مجلس قانونگذاری خود حق تشكیل خانواده به دو مرد را دادند، و اعلان كردند، چون این عمل رواج یافته و نمی توان این همه را از مزایای خانواده محروم كرد، پس حق و مزایائی را كه به یك زن و شوهر داده ایم، باید شامل این افراد (پست) هم بشود، و چه بی شرمانه آن روحانی نمای مسیحی (چنانكه در تلویزیون هم به نمایش گذاردند) خطبه ی عقد بین دو همجنس باز را اجراء كرده!! آیا این دستورات و تعالیم حضرت مسیح (ع) است آیا او مجوز عملی است كه به سبب آن قوم لوط هلاك شدند، آیا او بر خلاف فطرت و طبیعت اصیل انسانی حكم كرده است؟!

آری باید غرب بپذیرد كه دستاورد آزادیش پرونده های قطور در محاكم

[صفحه 32]

قضائی باشد، چگونه انسانی كه نمی داند پدر او كیست شخصیت و اصالت پیدا كند، چگونه این حقارت را جبران كند، باید حقارت خود را با قلدری، هفت تیركشی، چاقوزنی و آدمكشی و گانگستری بدست آورد، و باید به دادگاه كشیده شود، باید ذلت نفس را با خودكشی ها و محرومیتها جبران كند و...

چگونه این موجودی كه نام خود را انسان می گذارد، حق به خود می دهد چنین كند، در حالی كه در منزل خود چنین حقی را به گیاه نمی دهد، یك درخت را باغبان در مقابل نور، هوا، آب و مواد غذائی قرار می دهد، و حتی زمین را شخم زده و نرم می كند تا ریشه ی آن آزادانه حركت كند، و گیاه آزادانه رشد كند، اگر باغبان دید درخت كج شده، یا از لب دیوار به خانه ی همسایه می خزد یا با درختان دیگر درگیری پیدا كرده سریعا او را مهار می كند، با چوبی آن را مستقیم می كند و شاخ و برگ زیادی آن را می زند، زبان حال درخت این است كه من آزادم هر جا بروم و كج شوم، ولی باغبان منطقی، این آزادی را حق درخت نمی داند با چوبی او را راست می كند و گوید آزادی تو در مسیر تكامل تو است، نه در مسیر كج شدن و انحراف، هر وقت بخواهی سرمایه های خود را در مسیر كج مصرف كنی جلوی تو را می گیرم، و اگر راست نشدی تو را با اره متوقف می كنم، گویا این مسئله به این واضحی برای دنیای امروز حل نشده، به آنها گفته می شود چرا شهوتها را رها كرده اید، گویند آزادی است، چرا ظلم و ستم می كنید گویند آزادی است و هزاران چرا، چرا را با كلمه ی زیبا و پر مفهوم آزادی جواب می دهند، كلمه ای كه اگر زبان داشت فریاد می زد مرا هم به اسارت كشیدید، و از ظلم در حق من هم فروگذار نكردید، این چه آزادی است كه به قیمت فرو رفتن ملتی در منجلاب فساد است، می گویند مسئله حجاب و آمیزش زن و مرد حل شد، با كدام الگو و معیار حل شد و با چه قیمتی؟!

فریاد اسلام، فریاد آزادی است، همان گونه كه نقل شده سرور آزادگان حضرت سیدالشهداء در زمین كربلا خطاب به لشكر عمر سعد فرمود: «ان لم یكن

[صفحه 33]

لكم دین فكونوا احرارا فی دنیاكم»، اگر دین هم ندارید و اعتقادی به مبدا و معادی ندارید شما انسانید لااقل در دنیای خود آزاده باشید!

فكر نكنید فساد و تباهی و اسارتهای نفسانی امروز پیدا شده كه اولیاء خدا و ائمه ما هم از این گونه امور در زمان خود می نالیدند، مولی علی (ع) در خطبه 129 نهج البلاغه چنین می فرماید: «هر جا به مردم می خواهی نظر كن، آیا غیر از این می بینی كه فقیری از فقر رنج می برد، و شكیبائی ندارد، و از آنچه خدا به او داده راضی نیست، یا ثروتمندی كه شكر نعمت به جا نیاورده كفران نعمت می كند، یا بخیلی كه بخل به مال خدا می ورزد یا متمرد و سركشی كه گویا گوش او برای شنیدن مواعظ الهی سنگین شده است» سپس می فرماید: «این خیاركم و صلحاوكم و احراركم و سمحاوكم و این المتورعون فی مكاسبهم و المتنزهون فی مذاهبهم؟ الیس قد ظعنوا جمیعا عن هذه الدنیا الدنیه و العاجله المنغصه؟ و هل خلفتم الا فی حثاله لا تلتقی بذمهم الشفتان استصغارا لقدرهم و ذهابا عن ذكرهم؟ فانا لله و انا الیه راجعون»، كجایند نیكان و صالحان و آزادمردان و بخشندگان شما و كجایند مراعات كنندگان در كسب و كارها و پاكان در كردارشان؟ آیا همگی كوچ نكردند، از این دنیای پست و سرای درد و رنجی كه عیش ها را می شكند و آیا شما افراد پست و كم مقدار جانشین آن بزرگواران نشدید، شما آنهائی هستید كه لبها (و دهانها) نمی خواهند حتی شما را مذمت كنند، یعنی آن قدر شما را خوار می دانند كه نمی خواهند ذكری از شما شود حتی اگر مذمتی باشد (و برای این مصیبت باید گفت) انا لله و انا الیه راجعون.[1].

از این كلمات مولی به خوبی روشن می شود كه: مسئله آزادی و حریت كه ریشه ی بسیاری از صفات اخلاقی است و این كه آزادگان در قید و بند این دنیا نمی توانند بمانند و از این رو به سرعت درصدد كوچ كردن به دار آزادگی هستند، از

[صفحه 34]

ویژگی فرد آزاده عدم توجه به این دنیاست. مولی در جای دیگر از نهج البلاغه می فرماید: «الا حر یدع هذه اللماظه لاهلها؟ انه لیس لانفسكم ثمن الا الجنه فلا تبیعوها الا بها»، آیا آزاده ای نیست كه این دنیائی را كه مانند ته مانده ی طعامی در دهان است دور انداخته، برای اهلش واگذارد؟ همانا برای روانهای شما بهائی جز بهشت نیست، پس آنها را به غیر بهشت نفروشید.[2] آری رهائی از دنیا و جلوات آن انسان حر می طلبد.

و نیز از كلام مولی واضح شد افرادی كه نمی توانند در مسیر اخلاق انسانی سیر كنند، جانشینان ناخلفی برای احرارند كه حتی لبها از ذكر و یاد آنها مضایقه دارند، كنایه از این كه اینها بر خلاف مسیر فطرت خود شنا می كنند، اینها برخلاف تكوین و آفرینش حركت می كنند، اینها كسانی هستند كه شكوفه ی آزادی را به دست پژمردگی سپردند، اینها كسانی هستند كه در آسمان حریت ستاره ای ندارند، اینها كسانی هستند كه سوسوی فطرت را به خاموشی سپردند.

خالق آزادی تكوینی به ما داد و در راستای آن با تشریع خود آن آزادی را تداوم بخشید و از ما خواست تا تشریعا آزادی در مسیر زندگی را تطبیق با آزادی تكوین و ابتدای خلقت كنیم، او آزادی را در جهت عبودیت و تكامل داد، (یا عبادی الذین آمنوا ان ارضی واسعه فایای فاعبدون)،[3] ای بندگان مومن من، زمین من گسترده است هر جا می خواهید بروید ولی در مسیر عبادت من، سرزمین من برای برباد دادن نوامیس مردم و كشت و كشتار و فساد آزاد نیست! وه چه زیباست، عبودیتی كه عین حریت است! چه تماشائی است «عبد» بودن برای آن مولی! چه عزتی است بنده ی خدا بودن و چه فخری است كه او ارباب این بنده باشد (الهی كفی بی عزا ان اكون لك عبدا و كفی بی فخرا ان تكون لی ربا) این عزت و تاج سر برای

[صفحه 35]

من بس كه تو خدای منی و این افتخار برای من كافی است كه من سر بر فرمان و عبد تو هستم.


صفحه 29، 30، 31، 32، 33، 34، 35.








    1. خطبه 129 صبحی و فیض.
    2. نهج البلاغه، كلمه ی 448 فیض و 456 صبحی.
    3. سوره العنكبوت، آیه ی 56.